اصلاحات فرهنگي

 من أصلح بينه و بين ا... أصلح ا... ما بينه و بين الناس و من أصلح أمر آخرته أصلح ا... له أمر دنياه

هر آنكس كه رابطه خود وخدا را اصلاح كند، خداوند رابطه بين او و مردم را اصلاح خواهد كرد. و هر كس امور مربوط به آخرتش را پسنديده گرداند، خداوند كارهاي دنياي او را صلاح خواهد بخشيد.

مهمترين گام در يك برنامه جامع اصلاحات ، اصلاحات فرهنگي است. اگر اصلاحات فرهنگي در يك جامعه به خوبي شكل گرفت و فرهنگ و اعتقادات مردم متعالي شد، تمام ابعاد ديگر اصلاحات به راحتي محقق خواهد گشت.

 تعريف اصلاحات فرهنگي :

اصلاحات فرهنگي چيزي جز حاكميت حقيقي دين (اسلام حقيقي) بر زندگي فرد و اجتماع نيست، در حقيقت هدف از اصلاحات فرهنگي، حاكم كردن ″خدامحوري″ بجاي ″هوا محوري″ است.

در اينجا به دو اقدام اساسي امام (ع) در اين زمينه مي پردازيم :

1- مبارزه با انحرافات ديني :

- نفي بدعتگرايي و مبارزه با جهل عمومي

مشكل مهمي كه در سر راه علي (ع) در هنگام تحويل گرفتن حكومت قرار داشت، انحرافات ديني و همان چيزي بود كه اصحاب تحت بدعتگرايي، عثمان را به آن متهم كرده بودند. جداي از بدعتها، مشكل مهم ديگر آن بود كه بسياري از مردم آگاهي درستي از دين نداشت و اقدامي در جهت ارائه آگاهيهاي مذهبي به آنان صورت نگرفته بود. در اينجا به ذكر برخي از نمونه هاي عيني تحريفات كه امام با آنها درگير شد، مي پردازيم:

خليفه دوم و سوم بر اين باور بودند كه آنان حق دارند تا در برخي ازامور برخلاف قرآن و سنت پيامبر اكرم (ص) ، براي خود تشريح ويژه واحكام جديد وضع نمايند. اين افعال و اعمال خلفا به مرور زمان به عنوان يك اصل شرعي غير قابل تخطي،‌توسط مسلمانان پذيرفته شد. از جمله ترك سهم ذوي القربي و مؤلفه قلوبهم، متعه و ... و يا بدعت برگزاري نماز تراويح- كه خليفه دوم با پذيرفتن آنكه بدعت است مي گفت كه بدعت خوبي است-، كامل خواندن نماز توسط عثمان در منا- برخلاف پيامبر (ص) و حتي خلفاي قبل.

چون خلفا و صحابه معيار دقيقي براي نقض حكم خدا و يا سنت رسول گرامي اسلام (ص) نداشتند، در بسياري مواقع دچار دوگانگي مي گشتند از جمله آنجا كه از خليفه دوم سؤال شد، آيا خليفه مسلمين حق دارد براي خود جانشيني انتخاب كند يا خير؟ او در پاسخ گفت: جانشين انتخاب نكردن سنت است و جانشين انتخاب كردن هم سنت ! (يعني هر دو صحيح است. اين پاسخ به اين علت بود كه او بخوبي به خاطر داشت كه بعد از فوت پيامبر اكرم (ص) او و دوستانش- برخلاف واقع- بيان كرده بودند كه پيامبر براي خود جانشيني معين نكرده است واين سنت است ! اما خليفه اول برخلاف سنت نبوي ( ! ) عمر را به جانشيني خود برگزيد!) امام در    نامه اي به مالك فرمود :

فان هذا الدين كان اسيرا في ايدي الاشرار، يعمل فيه بالهوي و تطلب به الدنيا  (نامه 53 نهج البلاغه)

اين دين در دست اشرار اسير بوده، در آن به هوس مي راندند و به نام دين ، دنيا را  مي خواندند.

 - لغو ممنوعيت بيان احاديث پيامبر گرامي اسلام (ص) و برخورد با پديده قصه خواني

-           يكي از انحرافات مهمي كه بطور اصولي سبب ايجاد انحرافات زيادي در جامعه اسلامي شد، منع نقل و كتابت حديث بود كه از زمان خليفه دوم آغاز گرديد و عملاً در ادامه كلام حسبنا كتاب الله و در جهت تضعيف سنت رسول الله انجام مي گرفت. از زمان خليفه دوم،‌ در كنار جلوگيري از كتابت حديث، قصه خوانان كه عموماً از علماي يهود و نصاري بودند، اجازه يافتند تا در مساجد براي مردم قصص يهودي را درباره انبياي پيشين و رهبانان مسيحي نقل كنند و بدين ترتيب حجم زيادي از داستانهاي دروغين و احاديث ساختگي وارد كتب ديني گرديد. حضرت علي (ع) در برابر سياست عدم كتابت حديث بر فراز منبر اعلام فرمود:

كساني كه مايل هستند تا علم را بنويسند، كاغذ و قلمي فراهم آورند.

″حارث اعور″ وسايل نوشتن فراهم نمود و آنچه حضرت نقل مي كرد مي نوشت. امام علي (ع) در كنار رواج كتابت حديث، با پديده قصه خواني برخورد كرده از قصه خواني به شدت نهي كرد و حتي زماني كه امام به بصره آمد، تمام قصه خوانان را از مسجد بيرون نمود.

به هر روي امام آن چنان در اجراي دقيق سنت رسول خدا (ص) اصرار داشت كه حتي  مي كوشيد تا تمامي حركات و سكناتش شبيه پيامبر اكرم (ص) باشد، چنانچه خود نيز  مي فرمود:

بهترين بنده خدا امام عادلي است كه در كار احياي سنت مي كوشد

همانطور كه شرورترين بندگان خدا را پيشواي ظالمي است كه سنت را از بين ببرد.

(نهج البلاغه خ 164)

شايد بتوان گفت مهمترين ثمره حكومت 5 ساله علي (ع) احياي سنت نبوي و نشان دادن چهره حقيقي اسلام به مردم آن زمان و انسانهاي آينده است.

 2- مبارزه با فساد اجتماعي

مشكل ديگر امام فساد اجتماعي بود. رفاه گرايي شديد ، دنياگرايي و فزون خواهي كه به علت گسترش زايد فتوحات و سرازير شدن سيل عظيم غنائم به سرزمينهاي اسلامي و فقدان رهبري آگاه جهت تربيت مداوم مردم و استفاده درست از اين سرمايه ها رخ داده بود سبب تضعيف آرمانهاو ارزشهاي ديني در جامعه گرديده، به دين جز به صورت ظاهري بهاي چنداني داده نمي شد.

در چنين شرايطي امام علي (ع) مصمم شد تا در طي خطبه هاي خود در اين باره مفصل صحبت كند و مردم را از دنياگرايي پرهيز دهد. به همين قياس، او طي نامه هايي به كارگزاران خويش، آنان را از نشستن بر سر سفره هاي رنگين كه در دورعثمان بسيار طبيعي شده بود، نهي نمود. با توجه به اهميت بحث زهد و اعراض از دنيا و اينكه در ميان موضوعات مطرح در كتاب نهج البلاغه ، بيشترين حجم را به خود اختصاص داده است، بطور مختصر به ابعاد اين موضوع مهم مي پردازيم :

تعريف زهد :

«زهد» و «رغبت» اگر بدون متعلق ذكر شوند «نقطه مقابل يكديگرند. زهد يعني اعراض و بي ميلي در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش و ميل. در نهج البلاغه دو تعريف از زهد ارائه شده است، كه هر دو، معني فوق را مي رساند :

1- اي مردم زهد عبارت است از كوتاهي آرزو و سپاسگزاري هنگام نعمت و پارسايي نسبت به نبايستنيها (معصيتها) (خطبه 79)

2- (( الزهد بين الكلمتين من القرآن. قال الله سبحانه : ((لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم...)) (حكمت 439)

يعني : زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است : (( براي اينكه متأسف نشويد بر آنچه (از ماديات دنيا) از دست مي دهيد و شاد نكرديد بر آنچه خدا به شما مي دهد)) هر كس بر گذشته اندوه نخورد و براي آينده شادمان نشود بر هر دو جانب زهد دست يافته است.

 فلسفه زهد :

1- ايثار : انسان زاهد آنچه دارد به نيازمندان مي بخشد زيرا قلب حساس و درد آشناي او آنگاه به نعمتهاي جهان دست مي يازد كه انسان نيازمندي نباشد.

شعار ((الجار ثم الدار)) رسم جاري خاندان علي و زهرا بود،‌كه در آيات پرشكوه سوره ((دهر)) نيز منعكس گرديده است.

2- همدردي : آنجا كه اجتماع به دو نيم مي شود: برخوردار و محروم، در درجه اول كوشش مرد خدا اين است كه به تعبير اميرالمؤمنين (ع) وضع موجود مبني بر پرخوري ظالم و گرسنگي مظلوم را دگرگون سازد و اين پيمان خدا با دانايان است. در درجه دوم با ايثار و تقسيم آنچه در اختيار دارد به ترميم وضع نابسامان مستمندان مي پردازد اما همينكه مي بيند عملاً‌ راه برخوردار كردن و رفع نيازمنديهاي ايشان مسدود است، با همدردي و هم سطحي و شركت عملي در غم مستمندان، بر زخمهاي دل آنها مرهم مي گذارد.

علي (ع) در دوره خلافت بيش از هر وقت ديگر زاهدانه زندگي مي كرد، مي فرمود: خداوند بر پيشوايان دادگر فرض كرده است كه زندگي خويش را با طبقه ضعيف تطبيق دهند كه رنج فقر ، مستمندان را ناراحت نكند.

3- آزادگي و آزادگي : انسان بالفطره ميل به تصاحب، تملك و بهره مندي از اشيا دارد ولي آنجا كه مي بيند اشيا به همان نسبت كه در بيرون او را مقتدر مي سازند، در درون ضعيف و زبونش كرده و مملوك و برده خويش ساخته است، در مقابل اين بردگي طغيان مي كند و نام اين طغيان ((زهد)) است، دلبستگي نداشتن شرط لازم آزادگي است،‌ اما شرط كافي نيست، عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهيز از عادت به برداشت زياد، شرط ديگر آزادگي است.

حضرت در خطبه 158 در اين باره مي فرمايد :

دنيا گذرگاه است نه قرارگاه و مردم در اين معبر و گذرگاه دو دسته اند برخي خود را  مي فروشند و برده مي سازند و خويشتن را تباه مي كنند و برخي برعكس خويشتن را  مي خرند و آزاد مي سازند.

 

4- معنويت : اگر كسي بويي از معنويت برده باشد مي داند كه انسان از قيد هواپرستي آزاد نگردد و تا طفل جان از پستان طبيعت گرفته نشود و بصورت وسيله در نيايد ، سرزمين دل براي رشد و نمو احساسات پاك و انديشه هاي تابناك و عواطف ملكوتي آماده نمي گردد.

تضاد دنيا و آخرت :

مسأله تضاد دنيا و آخرت و اينكه نزديكي به يكي مسبب دوري از ديگري مي شود، همه مربوط به جهان دل و ضمير انسان و دلبستگيها و عشقهاست، چرا كه خداوند به انسان دو دل نداده است. ((ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه)) با يك دل بيش از يك معشوق نمي توان برگزيد، اين است كه وقتي از علي (ع) درباره جامه اش كه كهنه و مندرس بود سؤال كردند فرمود :

همانا دنيا و آخرت دو دشمن مشخص و دو راه مختلفند، هركس دنيا را دوست بدارد و رشته تسلط دنيا را به گردن خود بيندازد تبعاً آخرت را و آنچه مربوط به آخرت است دشمن  مي دارد.

[[زهد عبارت است از برداشت كم براي بازدهي زياد]]

آري آنان كه از مواهب دنيوي كمتر استفاده مي كنند، نه تنها در پيمودن مدارج عاليه انساني سريعتر پيش مي روند بلكه حتي در فعاليتهاي جسماني نيز افراد مقاومتر و پايدارتري هستند چرا كه پرهيز از غرق شدن در ماديات، گوهر فكر و اراده آدمي را جلا مي بخشد.

 

جهت ايجاد ارتباط کد زير را 

در سايت خود کپي کنيد باتشکر